سفارش تبلیغ
صبا ویژن
" شیزوفرنی "

 

چرا می دانم و نمی توانم ؟! چرا فکر میکنم نمی دانم ،‏ ولی می توانم ؟ با اینکه هم می دانم ، هم می توانم ! چرا دوست دارم جلوی آینه کلاه گشادی روی سرم ببینم ؟! چرا دیگر نمی توانم فعل هایی که قبلا دوست داشتم را صرف کنم ؟!

کسی که می تواند ؛ به مرور زمان می فهمد ...
و بر عکس ؛
ولی نمی دانم چرا هر چه می گذرد هم چنان فکر می کنم نمی توانم ؟!

گیجم ؛‏ و خسته ... !
دل گرمی و دل خوشی ام یک چیز است ،‏ولی هر وقت می خواهی اش نیست ! هر وقت خودش می خواهد هست ! نمی خواهم فقط مثل یک حیوان باشم ؛ مثل حیوان نگاه کنم و رفتار !
طعم روغن حیوانی را هیچ وقت دوست نداشته ام ...!

اما انگار اینجا همه چیز زوری است ! انگار حالم خوب نیست ؛ شاید فکرم رودل کرده ! خدا کند با یک انگشت همه چیز مثل روز اول شود !!

دارم نا امید می شوم ، از خودم ، از او ؛
حتی از آن یکی او ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


به تازگی فراموشکار شده ام و ظاهر بین !
اصل را از یاد می برم ؛ واین آزارم می دهد ...
آخر همه مشکلات ، آغازشان همین جاست . شاید مغرور شده ام !
من که این همه می دانم . من که حجت تمام شده را دیده ام ؛ من چرا ؟!
شاید مغرور شده ام !
به خودم شک دارم ؛ حالم از خودم به هم می خورد .
وقتی این جملات را با خود تکرار می کنم ، حس می کنم که دو نفرم : من و خود !
منی که حالش از خود به هم می خورد ! و اینکه تقصیر کار کدامشان است ؛ گیجم کرده ...
فهمیدن واقعیت هیچ وقت آسان نبوده ؛ اما حالا سخت تر شده !
از خودش می خواهم . که نگاهم کند . گوشه چشمی کافیست ...
از خودش می خواهم . که نگاهم کند ؛ مانند کاغذ سفیدی ...

و مرا به دلخواه خود بخواند



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )

ساده است . پیچیده نیست . همه چیز رفتنی است ؛ حتی تو ...
خودش گفته است : چشم بیاندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت . او بهتر از هر کس می فهمد !
اما رفتنت چگونه خواهد بود ؟ می دانی ؟! نمی دانی و نمی دانم ...
نمی دانم و نمی خواهم در فردا دنبال امروزم بگردم ! تا کی نگران تکرار دیروز ها بمانم ؟!
آخر امروز زنده ام و شاید فردا نه ...

و می ترسم ؛ حالا دیگر خیلی بیشتر از تو
و باز هم نه از وابستگی ، بلکه از ترک عادت ...
به این فکر می کردم که ، چه ممکن است بشکند پیمانت را ؟!
سفر ؛ فاصله ؟ حرفی تازه بین دیدن و شنیدن ؟!
بیماری ؛ مرگ ؟ عمری بیشتر از زندگی ؟!
تقدیر ؛ سرنوشت ؟ پاورقی زندگی و پی نوشت ؟!
شاید هیچ کدام ! و شاید خودش ...

او می داند که هدیه ای را که می دهند ، پس نمی گیرند !
و او می داند که ما به هم سپرده شده ایم ؛ و ما به خودش ...
در خودم جرات دوباره آغازی را سراغ نداشتم ؛ این هم کار خودش است ؛ پس با اینکه می ترسم ؛ دیگر نمی ترسم !

و تو باید این را بفهمی ؛ که عمر زندگی بسیار کوتاه تر از عمر مرگ است .
و این را هم ؛ که زندگی عاشق بودن ، و مرگ عاشق نبودن است ...

نمی خواهم فهمیدنش برایت دیر شود ؛ آخر فکر می کنم ، دوستت دارم ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


در جواب آخرین حرفهایت ، حرف هایی که هیچ وقت انتظار شنیدنشان را نداشتم ؛ فقط گفتم : خدا تو را ببخشد ...
اما ، اما واقعا می اندیشی که خوشبختی ؟! و اگر هستی ؛ خواهی ماند ؟!
بیاندیش ، فکر کن ، و حتی خیال ...
اما هیچ گاه مطمئن نباش !‏ می دانی چرا ؟! آخر من تو را به خودش سپرده ام . و او عدالت را می داند ؛ او خود عدالت است ! و من از این عدالت ، البته بیشتر برای تو ، می ترسم ...
می ترسم ، نگرانم و حتی بی قرار !
اما این را هم می دانم که مهربانی ؛ و مهربان است !
پس هنوز هم می گویم : خدا تو را ببخشد !

ولی با این که باور کرده ام ؛ هنوز دلم می سوزد ... 



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


چند گانگی در شخصیت
چند گانگی در عشق
چندگانگی در زندگی  ؛‏ دچارشان بوده ام یا نبوده ام .
اما همه شان تقسیمند بین یک جسم و یک روح ؛ چند وقتی است که با هم قهرند !
می ترسم از اینکه نتوانم
می ترسم از اینکه یاد نگرفته باشم
می ترسم از اینکه عمرم کفاف ندهد   ؛ که جسم و روحم را با هم آشتی دهم !
آخر دیگر چیزی نمانده ...
مسافرم ، بارم را بسته ام ، می روم به جایی که چند گانگی را نفهمم ! روحم که پرواز را بلد است ؛ اگر با هم قهر نبودند ،‏جسمم را هم راهی اش میکردم ! حیف ... 
نمی خواهم زحمت به دوش کشیدن جسدم برای کسی بماند ؛ پس به گورستان می روم ؛‏ برای خودکشی ...

می روم ، ولی ای کاش می رفتیم !



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


چه خیال کرده ام ؟! واقعا دنیا همینقدر است که من می بینم ؟! خیال دارم از این خواب زمستانی غفلت هم با زنگ ساعت از خواب بیدار شوم ؟! چقدر خوش خیالم ! دلم به حال خودم می سوزد ...
برای من هیچ وقت خواستنم ،‏ توانستن نبوده ! و شاید خواستن هایم خواستن نبوده ...
احساس می کنم که تنبل تر از آنم که خودم و بقیه فکر می کنند !
اما خواستن را دوست دارم ؛ لا اقل بیشتر از نخواستن !
شاید تلنگری لازم باشد ، به جای زنگ ساعت ...
و شاید خانه تکانی آپارتمان وجودم ! که همیشه برای شخصیت های جدید ، جای خالی دارد . شاید همین ،‏ عاملِ نداشتن تمرکزم باشد ! این روزها همه جا صحبت از تمرکز است ! چیزی که داشتمش ، ولی حالا به دنبالش می گردم ... 
من خواستن را دوست دارم . من می خواهم !

نمی خواهم قاب دنیا را فقط جلوی پایم ببینم !
نمی خواهم مثل هزارپایی باشم ، که تا آخر عمر مشغول بستن بند کفشهایش می ماند !
می خواهم حرکت کنم ! میخواهم بدوم ! حتی با بند های باز ؛ حتی با پاهای برهنه ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )

 

وظیفه بزرگی روی دوشم است ، احساس مسئولیت می کنم ؛ ولی نمی دانم چرا تنهایم ؟! برادر هم جا زده بود . کلی قربان صدقه اش رفتم تا راضی شد ؛‏قول آیس پک گرفت !
جفتمان هم مریضیم ، سوزنمان هم زدند ، روی هم دو ملیون ! ولی فقط درد سوزن اضافه شد !
قاصدک نوشتن را بلد نبودم ، آسان نیست ؛ نمی دانم نقش هایش از آب در آمده یا نه ؟! هیچ امکاناتی هم که نمی دهند ، برای یک پنجره ، باید نجاری بلد شویم ! برای یک پروژکتور ،‏باید کلی چیز بمالیم ! وقت هم که نداریم ، مریض هم که هستیم ...
ولی باید بشود !
برادر می گوید : نمی شود .
و بقیه ،‏می خندند به سماجتم !
اما من تشنه ام ؛ تشنه تر آز آنکه یاد گرسنگی ام بیفتم !
اما من مصمم هستم به تصمیم کبرایم ! مصمم تر از آن وقتی که تا صبح برای ربات کریمِ حلّ ماز زحمت می کشیدیم !
یک تنه می روم ؛ می دانم که پشتم را خالی نمی کند ؛ می دانم که دوستم دارد .
و می دانم که می شود !
و حتی اگر نشود ، می دانم که شده است ؛

ولی آنها نمی دانند ؛ شاید نمی فهمند ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


آمده ایم جایی دور از خانه ، دور هم ، درس خواندن را یاد بگیریم و فکر کردن را ...

اما حس می کنم چشم هایم بیشتر از قبل باز شده ! خیلی چیز ها را که فقط فکر می کردم می بینم و ندیده بودمشان ؛ راه دیدنشان را یاد گرفته ام !
تکلیفم با خودم روشن نیست ، باید بدانم چیست ؟!
اگر ندانم ،‏ دیوانه می شوم ؛ مثل دیشب تا الآن ...
حالم اصلا خوب نیست !‏ شاید ظرفیتش را نداشته ام !
کم آورده ام ! نیازم را از خودش خواستم ، رفتم پیش کسی که روی آن را دیگر زمین نمیزند ؛ ‏مطمئنم به دادم می رسد ؛ او کارش این است !
فقط می خواهم قرار بگذارم ، باخودم ؛ و نمی خواهم دیر سر قرار برسم !
می روم بخوابم ،‏ وقتی میخوابم چشمانم بیشتر باز می شود ؛ بیشتر از دیشب و قبلش ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )

از عکس انداختن بدت می آمد ، متنفر بودی . چرایش را هیچ وقت نگفتی ! من هم ندانستم و نمی خواهم ندانسته قضاوت کنم !
اما شاید این هم از خودخواهی ذاتی ات باشد ؛ از خودبزرگ بینی مفرطی که دچارش بودی !‏ گاهی اوقات فکر می کردم برای دیدن خودت باید برابر چندین آینه بایستی !!!
اگر نه ؛ پس چرا ؟
چرا همیشه محروم بوده ام از داشتن تکه کاغذی که نقوش صورتت را برایم یادآوری کند ؟!
اما من زرنگ تر از اینها بودم ؛ البته فقط فکر می کردم که زرنگی را بلدم !
آن روزی که بزرگ نمایی اپتیکال و دیجیتال دوربینم را کنار هم گذاشتم ، تا شاید تصویری از دور ،‏از تو ،‏در ذهنش بماند ؛ فقط فکر می کردم که زرنگی را بلدم !
اما وقتی در تاریکخانه ام ، بر روی کاغذ ظهور ، فقط تاریکی دیدم ، به دوربینم آفرین گفتم .
شاید آن ، تو را شفاف تر از چشمان بی فروغ من دیده بود ؛

و چشمانم را بستم ، تا در تاریکی محض ، روشن تر ببینمت ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


دیروز تولد برادرم بود ؛ نه آن برادرم ، آن یکی برادم !
او مثل من نیست ؛ نمی داند شیزوفرنی چیست‏ !
همیشه یکیست :
خونِ سردی که در رگهایش جاریست ؛
فکر هایش که همیشه به ... منتهی ست !
دست نیافتنی تر از هر بیست !!!
دوست داشتنی تر از آنکه خودش می داند کیست ...

اینکه مثل خودم عاشق فقط نگاه کردن است ، یعنی فهمیده است از عمق یک نگاه عمیق ، چه ناپیدا ها پیدا میشود ...

داشتم از منظر یک پیاده ، به جاده زندگی اش فقط نگاه می کردم :
پر از منظره های زیبا بود ، پر از سکوهایی برای اوج گرفتن ...
اما مهمتر از اینها ؛ یکطرفه بود ...
پارک کردن و دور زدن هم ممنوع بود !

خوشحالم که خداوند ، چند سال پیش ، این ریسک را پذیرفت که به او اعتماد کند ؛ که فرصتش دهد تا نزدیکش شود ! خیلی نزدیک ...
در مورد مسافت جاده اش هیچ آرزویی ندارم ؛ اما می دانم که حق ندارد زودتر از من به عوارضی برسد ...

تولدش مبارکش ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )

   1   2      >

  •    RSS 
  •    Atom 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 23711
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 0
  •   مطالب بایگانی شده


  •   درباره من

  • یکی از چند شخصیتم !
    خوشگل‏ ، زشت ، بد اخلاق ، خوش اخلاق ، عصبانی ،‏خونسرد ، باحال ، اعصاب خورد کن ، مایه دار ، گدا گشنه ، شجاع ،‏ بی وجود ، مسلمون ،‏ یکتا پرست ...

  •   لوگوی وبلاگ من


  •  لینک دوستان من